نــــــــــــــه غلام
به
اکبر عبدي ميگن دوست داری
خشايار بميره ارثش به تو برسه
، اکبره ميگه نه ، دوست دارم
بکشندش تا ديه هم بگيرم
ميخواستن
بهروز
خالي بند
رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش
تو يك اتاق گــرد،
ميگن برو يك گوشه بشين!
تركه
ميره مسابقه بيست سوالي،
رفقاش از پشت صحنه بهش
ميرسونن كه: جواب برج ايفله،
فقط تو زود نگو كه ضايع شه.
خلاصه مسابقه شروع ميشه، تركه
ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟
ميگن: نه. تركه ميگه:...ها!
پس حتماٌ برج ايفله!
غلام
ميره مسابقه بيست سوالي،
رفقاش از پشت صحنه بهش
ميرسونن كه: جواب خياره،
فقط تو زود نگو كه ضايع شه.
خلاصه مسابقه شروع ميشه، غلامه
ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟
ميگن: نه. غلام
ميگه: بابا اين عجب خيار گندهايه!
يه
هواپيما تو قبرستون تبريز
سقوط ميكنه، فردا راديو تبريز
ميگه: شب گذشته يك فروند
هواپيماي توپولوف در حومة شهر
تبريز سقوط كرده و تا اين
لحظه 34513 جسد كشف شده! عمليات
براي يافتن اجساد بقيه
قربانيان در
قبرستون همچنان
ادامه دارد!
يه بچه
مومني
سنگ مينداخته تو صندوق صدقات،
ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه
ميكني؟! ميگه: ميخوام به
انتفاضه كمك كنم!
تو
تبريز حكومت نظامي بوده، يارو
سروانه به سربازش ميگه كه تو
اينجا كشيك بده، از هفت شب به
بعد هركسي رو خيابون ديدي در
جا بزنش. حرفش كه تموم ميشه،
تا مياد بره سوار ماشينش شه،
ميبينه صداي گلوله اومد.
برميگرده ميبينه سربازه زده
يك بدبختي رو كشته! داد ميزنه:
احمق! الان كه تازه ساعت پنج
بعد از ظهره! سربازه ميگه:
ايلده قربان اين يک
آدرسي پرسيد كه عمراٌ تا ساعت
نه شب هم پيداش نميكرد!
به
ملانصرالدين
ميگن: ميدوني امام حسين كجا
دفن شده؟ ميگه: نه. ميگن: كربلا.
ميگه: اي خوشا به سعادتش!
يك
بابايي داشته از سر كار
برميگشته خونه، يهو ميبينه يك
جمع عظيمي دارن تشييع جنازه
ميكنند، منتها يجور عجيب
غريبي: اول صف يك سري ملت دارن
دو تا تابوت رو ميبرن، بعد يك
يارو مرده با سگش راه ميره،
بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت
دارن دنبالشون ميرن. يارو كف
ميكنه، ميره پيش جناب سگ دار،
ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان،
خيلي شرمندم...
ميشه
بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه:
والله تابوت جلوييه خانممه،
پشتيش هم مادر خانومم...
هردوشون رو ديشب اين سگم پاره
پاره كرده! مرده ناراحت ميشه،
همينجور شروع ميكنه پشت سر
يارو راه رفتن، بعد از يك مدت
برميگرده ميگه: ببخشيد من
خيلي براتون متاسفم، ميدونم
الانم وقت پرسيدن اينجور
سوالا نيست، ولي ممكنه من يك
شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده
يك نگاهي بهش ميكنه، اشاره ميکنه
به 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه:
برو ته صف!
يه
مشنگي يهو
بي هـوا
مياد
تو اتاق
،
خفه ميشه!
ياسمن
گل بانو صبح
از در خونه مياد بيرون،
ميبينه سر كوچه يك پوست موز
افتاده، با خودش ميگه: اي داد
بيداد، باز امروز قراره يك
زميني بخوريم!
عربه
با دو تا خيار در دست ميره توي
يك بقالي، ميگه:حاج آقا
خيارشور داري؟ بقاله ميگه:
بله. عربه ميگه: پس ولك بي زحمت
اين دوتا رو هم بشور!
يه
مسئولي داشته
راديو پيام گوش ميداده،
گزارشگره ميگفته: راه
بهارستان به امام حسين بستهاست،
راه انقلاب هم به امام حسين
بستهاست... طرف
ميگه: باشه بابا بستس كه
بستس، ديگه چرا هي به امام
حسين قسم ميخوري؟!